از صبح اخبار اعتراضات شدید در شهرهای مشهد، یزد، گناوه، نیشابور و غیره در حال انتشار است. جدای از فیلمهایی درباره برگرداندن کپسول گاز اشک آور به سمت پلیس، منحرف کردن لوله ماشین آپ پاش به سمت آسمان، نجات دادن یک معترض بازداشت شده از دست پلیس و غیره و غیره؛ هر ساعت که می گذرد فیلمهای متفاوت از شعارهای مختلفی منتشر می شد که جریان اصلی آن در اعتراض به گرانی، مشکلات اقتصادی، فساد و عملکرد دولت و قوه قضائیه . ظاهراً از بازنشسته و بیکار و مال باخته و کارگر و کارمند و کشاورز و ... دور از چشم همه فعالان سیاسی ایران توانایی هماهنگی و ارتباط با هم را پیدا کرده اند و در حال پیادهسازی اعتراضاتی سلسه وار هستند که همه را غافلگیر کرده است. این در حالی است که دو گروه سیاسی بعد از گذشت 12 ساعت و انشتار انبوهی از فیلمها و اخبار درباره این اعتراضات، هنوز هم نمی دانند در کشور چه خبر است و ماجرا از چه قرار است!
گروه اول اصلاح طلبان و ماله
کشان دولت هستند که تا مرز نوشتن فحش خارمادر به همه منتقدان دولت روحانی پیش آمده اند و از آمریکا، کانادا، اروپا و تهران
پست پشت پست، توئیت پشت توئیت، زر پشت زر صادر می کنند که این "اوباش" طرفدارن
رئیسی هستند،بسیجی هستند، عامل علم الهدی هستند، سیب زمینی خور هستند، گیلاس چین هستند،
طرفدارن کاسترو هستند و هدفشان فشار دادن دولت روحانی است. این گروه همچنین مدام هشدار
می دهند که چه نشسته اید که مبادا در ایران انقلاب سوسیالیستی شود و چپی ها میدان دار
شوند و اصلاحات تدریجی به خطر بیافتد و این همه دستاورد! و زحمات دولت روحانی در پیشبرد
دموکراسی و بهبود وضعیت اقتصادی به باد برود.
گروه دوم چپها هستند که هنوز
دارند در گروه های تلگرامی از همدیگر می پرسند قضیه چیه؟ اینها کی هستند؟ معلوم نشد
آخرش چی به چیه؟
گروه اول که در طول تاریخ جمهوری
اسلامی همین بوده اند: مامور امنیتی، تعزیرگر، شلاق زن، بازجو، موسس وزارت اطلاعات،
همکار لاجوردی، دانشجوی خط امامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و .... تعجبی نیست
که مهمترین دغدغه آنها شناسایی عوامل فتنه علیه "دولت" است.
اما درباره گروه دوم فقط می توان
گفت این وضعیت یک تراژدی تمام عیار است. پیشنیانِ همفکر و هم آرمان ما در اوج فشار
و سرکوب و در وضعیت های بسیار بدتر و پر هزینه تر و خفقان آور تر از وضعیت فعلی، شاید
دست و پایشان برای مانورهای مختلف سیاسی و اجتماعی و اجرای تاکتیک های مطلوب و ضروری
شان بسته بوده اما همیشه در بدترین وضعیتها نیز حداقل خبر داشته اند در جامعه شان چه
می گذرد. تحلیلهای قوی ناشی از مطالعات میدانی ارائه می دادند و ...و....و... . اینکه
الان در وضعیتی هستیم که اتفاقی به این بزرگی در کشور افتاده و هنوز چپ ها گیج هستند
و در حال آسمان و ریسمان بافتن با یک سری کلید واژه تکراری برای پوشش دادن این گیجی
و این جدایی از جامعه هستند آینه ای تمام نمایی از واقعیت موجود برای هر نیرویی است
که اسم خودش را چپ گذاشته است.
یاد این جمله از لنین افتاده
ام که به خوبی واکنش نیروهای سیاسی ایران را به خوبی نشان میدهد:
به دنبال شکست ها، سر و کله سردرگمی
ها و سرگیجه های ایدئولوژیکی پیدا می شود. غالبین فقط به اشغال مواضع قدرت سیاسی اکتفا
نمی کنند، بلکه در شعور مغلوبین رخنه و نفوذ می کنند تا حاکمیت خود را پایدار سازند
اگر قرار بر این باشد که مبارزه تداوم یابد، چاره ای جز مبارزه بر ضد سرخوردگی ها،
دلسردی ها، کناره گیری ها و خودهمرنگ سازی ها وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر