"جوهر و عصارۀ کمون در آنجا نیست که معمولا بورژواها به دنبال آن می گردند ، بلکه در آفرینش نوع خاصی از دولت است "
ولادیمیر ایلیچ لنین
مارکس که با دقتی
چشم گیر حوادث پاریس را دنبال می کرد در نامه ای به ویلهم لیبکنخت نوشت:
« پاریسی ها شکست خواهند خورد،
و این شکست محرز است، و تقصیر خودشان هم هست، تقصیری که به طور کلی ناشی از زیاده روی
ایشان در شرافت و درستی است. ابتدا کمیته ی مرکزی و سپس کمون به آن موجود شریر، "تی یر" بدجنس فرصت دادند که نیروهای دشمن را متمرکز کند... به جای آن که پس از شکست ارتجاع
در پاریس بی درنگ به ورسای حمله کنند و کار دشمن را یکسره کنند با مشغول شدن به انتخابات
کمون که سازماندهی و سایر کارهای آن وقت زیادی می خواست فرصت گرانبهایی را تلف کردند».
پرچم های سرخ برفراز
هتل دوویل و وزارت جنگ برافراشته شد. ژول واله یکی از کمونارها در خاطرات اش، ضمن گفت
و گو با پسر بچه ای که در نزدیکی سنگر ها بازی می کرد، روحیه، آرمان و آرزوی کارگران
پاریس را این گونه توصیف می کند:« پسرم، 18 مارس، آینده ای بس درخشان به روی تو گشوده
است. تونیز ممکن بود مانند ما در سیاهی و تباهی بزرگ شوی، در کثافت غوطه ور شوی، در
خون بغلتی، از شرم سرخ شوی و به عذاب پستی ها، تن در دهی. اما این ها دیگر پایان یافته
است! ما برای تو اشک و خون ریخته ایم. از میراثت خوب نگهداری کن. تو ای فرزند ستم دیده
گان، انسانی آزاد خواهی شد!«
او نمرده است،
او را کنار دیوار
گذاشتند،
و هزار بار تیربارانش
کردند
و سیاهکاران عربده
زنان،
پرچم خود را در
کوچهها گرداندند،
پرچمی که جلاد
از میان لجن بیرون کشید،
و فریاد زد: این
است کیفر.
اما با وجود سرکوب،
او نمرده است،
آری کمون جاودانه
زنده است
.
(اوژن
پواتیه)