«
بعد از شکست هر انقلاب یا ضد انقلاب، در میان فراریانی که به خارج از کشور گریختهاند
فعالیتهای تب آلودی آغاز میشود. گروههای حزبی گوناگونی تشکیل میشوند و یکدیگر
را متقابلاً متهم میسازند که موجب به لجن فرو رفتن ارابهی انقلاب گشته و بدین ترتیب
خیانت و تمام انواع ممکنه از گناهان کبیره را به یکدیگر نسبت میدهند. آنان با وطن
خود فعالانه در ارتباط باقی میمانند، تشکیلاتی بر پا میکنند، توطئه میچینند، اعلامیهها
و روزنامههایی منتشر میسازند و سوگند میخورند که تا بیست و چهار ساعت دیگر مجدداً
حمله آغاز شده و این بار پیروزی حتمی است و در این رابطه حتا مشاغل دولتی را تقسیم
میکنند. طبیعی است که این حسابها غلط از آب در میآید و به دنبال خود سرخوردهگی
پشت سرخوردهگی به همراه میآورد. در سیر تاریخی تمامی گروههای مختلف فراری از مهاجرین
سلطنت طلب سال 1792 (فرانسه) گرفته تا به امروز، این نکته پیوسته به چشم میخورد و
هر کس که در میان فراریان از فهم و بصیرت برخوردار باشد، خود را از این جار و جنجالهای
بیثمر - تا آن جا که بتواند آبرومندانه انجام شود - کنار کشیده و به کار بهتری میپردازد.»
در 26 ژوئن 1874 فردریک انگلس، مقالهی "برنامهی کمونارهای بلانکیست فراری