«اگر فرض کنیم که انسان، انسان است و رابطهاش
با جهان، رابطهای انسانی است، آنگاه تنها میتوان عشق را با عشق، اعتماد را با
اعتماد و مانند اینها مبادله کرد. اگر بخواهی از هنر لذت ببری، باید از نظر هنری
تربیت شده باشی. اگر بخواهی بر دیگران تأثیر بگذاری، باید خودت انسانی باشی که
واقعاً توانایی الهامبخشی و تشویق دیگران را داشته باشی. هر یک از روابط تو با
انسانها و طبیعت باید جلوهای مشخص از زندگی واقعی و فردی تو باشد، متناسب با هدفی
که اراده کردهای. اگر عاشق باشی اما عشقت پاسخی عاشقانه در پی نداشته باشد، یعنی
اگر عشقت بهعنوان عشق، رابطهای عاشقانه ایجاد نکند، آنگاه عشقت ناتوان و عین
بدبختی است.
پول به مثابه این قدرت وارونهساز،
هم علیه فرد و هم علیه پیوندهای اجتماعی عمل میکند؛ پیوندهایی که مدعیاند ذاتهایی
مستقل هستند. پول وفاداری را به خیانت، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را
به رذیلت، رذیلت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را
به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند.
از آنجا که پول، بهعنوان
مفهومی موجود و فعال برای ارزش، همهچیز را درهم میآمیزد و همهچیز را مبادله میکند،
بنابراین شیءای است که همهچیز را میتوان با آن خرید و فروخت. به همین دلیل، پول
همه کیفیتها را به کمیتها تبدیل میکند؛ تفاوتها را به برابری و برابریها را
به تفاوتها. پول، بهعنوان معیار همهچیز، معیار انسان نیز هست. اگر من چیزی را
فقط به خاطر پول بخواهم، این پول است که قدرت واقعی را دارد، نه من. قدرت من به
اندازه قدرت پولم است. ویژگیهای پول، ویژگیهای من بهعنوان دارنده آن است. آنچه
من هستم و آنچه میتوانم انجام دهم، اصلاً توسط فردیت من تعیین نمیشود، بلکه توسط
جیبم تعیین میشود.
بیایید فرض کنیم که من زشتم،
اما میتوانم با پول زیبایی را بخرم، یعنی میتوانم با پول کسی را که زیباست به
دست آورم. در این صورت، آیا من زشت هستم؟ خیر، زیرا اثر زشتی، یعنی طرد شدن، با
پول خنثی میشود. من، بهعنوان یک فرد زشت، حالا به لطف پول، جذاب میشوم. یا فرض
کنید من یک انسان غیراخلاقی و بیصداقت هستم، اما با پول میتوانم احترام و دوستی
بخرم. در این صورت، آیا من غیراخلاقی هستم؟ خیر، زیرا پول به من امکان میدهد که
بهعنوان یک فرد محترم و درستکار دیده شوم. پول، با قدرت خود، همه کاستیهای من را
جبران میکند و مرا به چیزی تبدیل میکند که در واقع نیستم.»
«دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی
۱۸۴۴»
#دستنوشتههای_پاریس
#کارل_مارکس