توسعهی نظام پولی و اعتبارات بانکی به نوبهی خود رسواترین و حادترین از خود بیگانه شدن و غیر بشری شدن امور در جوامع بشری است زیرا موضوع رابطهی جدید دیگر کالا یا فلز (سکه و فلزات گرانبها) یا اسکناس نیست بلکه حیات اخلاقی و اجتماعی، قلب و عاطفهی بشری است. ظاهر امر در رابطهی جدید، اعتماد آدمی و شخصیت اوست و حال آنکه حقیقت امر بیاعتمادی اعلا به شخصیت بشر و از خود بیکانگی کامل انسان و هستی و تاریخ انسانی است.
اعتبار فقط یک واسطهی سهل و آسان برای مبادله است، یعنی که خود پول صورت کاملاً مادی پیدا کرده است. (خرید چکی، خرید نسیه، جنس گرفتن امانی، چه در بازار که هنگامی که ژنی طلای قستی میخرید و چه هنکامی که حوانی موبایل قسطی، با چک یا بدون چک میخرد.) اعتبار یعنی داوری اقتصادی دربارهی شخصیت آدمی.
در اعتبار، وجود بشر ،البته نه به عنوان بشر، بلکه به عنوان هستی بالقوه سرمایه و منفعت، جای فلز و اسکناس را میگیرد. از این لحاظ وسیلهی مبادله البته شکل مادی ندارد، یعنی ظاهر بشری پیدا کرده است و به خود بشر برگشته است ولی به چه قیمتی؟ فقط به این قیمت که خود بشر از هستی و ذات تاریخی خود جدا میشود و حکم کالا و مادهی خارجی پیدا میکند.
در نظام اعتباری، پول نیست که از بین میرود، بشر است که از بین میرود و تبدیل به پول میشود. به عبارت دیگر پول جزئی از ذات بشر میگردد. فردیت و اخلاق بشری تبدیل به کالای خریدنی و گوهر پول میشود. اینجا دیگر فلز، طلا، نقره، سکه یا اسکناسنیست که ماده و جسم جوهر نفسانی پول را تشکیل میدهند، پای هستی آدمی، گوشت و خون او، فضایل اخلاقی و حسن شهرت اجتماعی او در میان است، به همین دلیل در نظام مسخکنندهی پول هر پیشرفتی در واقع نوعی انحطاط و تباهی است.
کارل مارکس - گروندریسه ( مبانی نقد اقتصاد سیاسی)