زندانی، ای اوج
فریاد زندانی، ای هر دم در یاد
ای که شور و عزم آهنین
ات ســرداده آواز آخــریـــن ات
زندانی ای اوج فریاد زندانی ای هر دم در یاد
در نگـــه همه گــــان تو
همان شیری
گرچه زجور شه هان تو بـه زنجیـری
خـونیـن پیکــار تــو فــردا
از آن تــو
لاله زخون رخ تو سرخی
دارد ژاله ز پاکی روی تو می بارد
بــرپــا کــه راه تــو فــردا
از آن تــو
نقش جان بازی ات همه جای اوین
نشانه ای از رزم بیژن گرد و دلیر
حماسه ی تاریخ پر زفراز و نشیب
برای ما درسی دیگر دارد نوید
پیروزی دربر دارد
زندانی ای اوج فریاد زندانی ای هر دم در یاد
ای که خلق از استقامت تو می
رزمد با خصم و دشمن تو
زندانی ای اوج فریاد زندانی ای هر دم در یاد
توده ی ما به وجود تو می نازد
در ره خلق های ما همه جان بازند
از بهر استقلال
در راه آزادی
در ره آتش و خون چو بستی پیمان
دسـت شکنجـه
گـر تو شـده لــرزان
پیچید در هر
کران نـام تو جـاودان
عقاب آزادی آید به پرواز زپهنه
ی شهر و ده می دهد این آواز
که رزم ما باشد رزم ترگل به آفتاب
به راه یاران باید جان نهاد چو خسرو و بهرنگ و پاک نژاد
به راه یاران باید جان نهاد چو روشنک ستار و حیدر خان