۱۳۹۹ فروردین ۲۸, پنجشنبه

تجزیه‌‌ی رابطه‌ی «انسان-پول-انسان» به دو رابطه‌ی «انسان-پول» مجزّا






فروید می‌گوید اولین انسانی که موقع دعوا و درگیری با انسانی دیگر به جای اینکه با استخوان شکار خود به کاسه‌ی سر او بکوبد و او را بکشد، به او فحش داد، تمدن را به وجود آورد. همین گفته را می‌توان بسط داد و گفت اولین انسانی که برای انسان دیگر جوک تعریف کرد، سنگ بنای همبستگی بر پایه‌ای جز خون، نژاد، قبیله و نیازهایی مانند غذا، پوشاک، امنیت و غیره را بنا نهاد. ارتباط بر پایه‌ی فکر، ایده، انتزاع، کلیت، تخیل، آرزو، رویا و آرمان.
ساختن جوک تلاش برای فهم کلیت است. جوک ساختن، جوک گفتن و جوک شنیدن، تمرینی برای کار کردن با پیچیدگی است. حرفی که سر راست باشد بیشتر شبیه خبر یا اطلاعیه است؛ شاید بتواند باعث ایجاد خنده شود اما ظرافت و قدرت یک جوک با در لفافه بودن و پنهان بودن منظور اصلی سازنده یا تعریف کننده‌ی یک جوک است. ساختن، تعریف کردن و شنیدن جوک، تمرین با استعاره‌ها، ایهام‌ها، نمادها و مقصودهای پنهان است. حرف‌های روزمره حاکمان و روسا هرچقدر احمقانه باشد نها تولدی کننده‌ی خشم است اما وقتی درباره‌ی حرفهای احمقانه‌ی حاکمان جوک ساخته می‌شود یک دل سیر می‌توان به آنها خندید. شاید برا یهمین است که عده‌ای می‌گویند جوک ساختنف سوپاپ اطمینانی برای تخلیه خشم مردم از حکومت‌ها است. عده‌ای دیگر می‌گویند جوک ساختن و جوک تعریف کردن مردم در یک کشور دیکتاتوری نشان دهنده سقوط اخلاقی یا فرهگی آنان است و نشانه‌ی ضعف و بی‌عملی و اسمان و ریسمان. آیا این ساده‌سازی‌ها می‌تواند پاسخ قانع کننده‌ای به همه‌ی سوالات درباره رفتار‌های انسان‌ها، رفتارهای اجتماعی، علمکرد روانی انسان‌ها، روابط اجتماعی و... باشد؟

جوک‌ها پیونده دهنده‌ی گذشته، حال و آینده‌اند. جوک‌ها مخاطب را وادار می‌کنند تا با حافظه‌ی جمعی پیوند داشته باشند. می‌گویند پناه بردن به جوک‌ها، تلاش‌ برای فراموشی و فرار از مسئولیت و اعلام ناتوانی در تغییر وضعیت هستند. شاید در نوبه‌های زمانی مختلف چنین باشد اما جوک‌ها در کلیت خود تلاش‌هایی علیه فراموشی‌اند. انسان زیر فشار رگبار دردها و رنج‌ها می‌کوشد که فراموش کند. وقتی فشار روی بدن یا روان(که هر دو در پیوند باهم و یکی هستند) زیاد شود، غش کردن راهکاری برای نجات استت. دستور به خاموش شدن سیستم برای آنکه سیم‌پیچی‌هایش نسوزد، چرخ‌دنده‌هایش نشکند و سیستم عاملش نپرد. انسان زیر رگبار فشارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌خواهد فراموش کند و از زیر بار پرداختن به وضعیت فرار کند، جوک‌ها از طریق خنده، همان دردها، مشکلات، تضادها، ستم‌ها و وضعیت‌های مبتذل و وقیحانه را در قالبی جدید زنده می‌کنند و زنده نگاه می‌دارند تا با راهکار دیگری به جز فراموشی بتوان آنها را تحمل کرد و از طریق همین امکان تحمل، آنها را زنده نگاه داشت.

به موازات کارکردهای فردی و گروهیِ جوک‌ها، قدرت‌ها، حکومت‌ها، طبقات اجتماعی و اقتصادی، جناح‌ها و دولتها نیز از جوک‌ها استفاده می‌کنند. ساخت و رواج جوک برای ایجاد اختلاف بین کشورها، اقوام، فرهنگ‌ها و غیره. استفاده از جوک برای ترور فرهنگی شخصیت‌ها یا ترور گروه‌ها. اثرات سواستفاده قدرتها و دولتها از جوکها گاهی بسیار وخیم و طولانی مدت بوده و هست. این مسائل قابل انکار نیستند اما جوک‌ها همچنان سلاح‌های کم‌هزینه‌ی «حکومت‌شوندگان» علیه «حکومت‌کنندگان» بوده‌اند. وقتی کتابها، فیلمها، آثار هنری،  گردهمایی و سخنرانی‌های عمومی، سانسور یا ممنوع می‌شوند، جوک‌ها شبکه‌های اجتماعی می‌سازند و علیه دیکتاتورها و دیکتاتوری‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند. حاکمان مستبد می‌توانند مردم و مخالفان خود را با موشک یا گلوله بزنند یا آنها را زندانی‌ کنند اما نمی‌توانند مردم را مجبور کنند که دوست‌شان داشته باشند یا همفکر آنها شوند. اگر هدف دائمی حکومت و طبقه‌ی حاکم، تلاش برای استحاله‌ی مردم و افکار عمومی یک جامعه از طریق رسانه، آموزش و پرورش، منابر عمومی، ارگان‌ها، نهادها و غیره است، انتفاضه‌ی مردمی که تحت حکومت مستبد و در یک وضعیت نابسامان زندگی می‌کنند از طریق پرتاب جوک‌ها به جریان می‌افتد. جوک کارکرد سنگ و سلاح را پیدا می‌کند. جنگ نابرابری است اما از تسلیم شدن آبرومندانه‌تر است. حداقل از زمان پیش از انقلاب مشروطه تا نیمه‌ی اول روی کارآمدن جمهوری اسلامی، جوک ساختن و جوک گفتن درباره حکومت و حاکمان در کنار اعتراضات خیابانی و مبارزات نبروهای سیاسی و روشنفکران در جریان بود. جوک‌ها می‌توانستند کارکرد شبنامه و بیانیه داسته باشند و این کارکرد را هم داشتند.

در ایرانِ دهه‌ی شصت و هفتاد، آدمها آگاهانه یا ناآگاهانه از جوک‌ها استفاده می‌کردند چون زیر فشار سیلاب سختی‌ها در یک کشور جنگ‌زده و بعد در حال فاصله‌گیری از اوضاع جنگی، هیچ خروجی دیگری برای تخلیه‌ی خود نداشتند و به صورت افراطی از جوک‌ها استفاده می‌کردند. جوک‌های تبدیل به محصولاتی فرهنگی برای فاصله گرفتن از دوران سیاه دهه شصت و دهه‌ی هفتاد شدند. در این مقطع بود که ساخت جوک از همه چیز و همه چیز را به جوک تبدیل کردن، مانند رویکرد هنر برای هنر، تبدیل به تجربه‌ای از ابتذال شد. بعد تغییرات بزرگتری از راه رسیدند. در این دو دهه، زیربنا و روبنای جامعه تناسبی با یکدیگر نداشت و آدمها در اثر یک ریای عمومی در حال پاره شدن بودند. جوکها به آدمهای در حال دوشقه شدن کمک می‌کردند که تا قربانیانی را پیدا کنند و وسط این شکاف، زیر پای خود قرار دهند تا بین دو لبه‌ی شکافی که هرچه بیشتر در حال باز شدن بود، جر نخورند.

 از دهه هشتاد به بعد خیلی کند و آهسته سر و کله اینترنت و شبکه‌های اجتماعی اولیه در زندگی دانشجویان و به مرور در زندگی مردم جامعه پیدا شد. جامعه کاربران اینترنت انبوه شد و شبکه‌های اجتماعی قدرتمند وارد معادلات شدند. استاتوس‌ها و توئیت‌ها جای جوکها را گرفتند. وظایفی که روی شانه‌ی جوک‌ها گذاشته شده بود به مرور زمان کمتر شد. اکثر توئیت‌های به زبان فارسی همان جوک‌‌ها هستند که اکنون به ظاهر تبدیل به حرفهای جدی شده‌اند. به معترضانی که سلاحی جز جوک ساختن و جوک تعریف کردن نداشه‌اند ابزارهای جدیدی داده‌اند اما چون هنوز نمی‌دانند باید با این ابزارها چه کنند از این ابزارهای برای ارائه شکل جدید از جوک‌ها استفاده می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی کم و بیش در مسائل سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرند اما جدال اصلی نه در عرصه سیاسی که در عرصه فرهنگی و اجتماعی است.

در یک جامعه سنتی که تحت حکومت یک نظام اسلامی قرار گرفته، فهرست بلندی از ممنوعه‌هایش را به افراد جامعه تحمیل شده است اما تغییر و تحولاتی بسیار جدی به وقوع پیوسته و همچنان در حال وقوع است. اگر نیاز سرکوب شده‌ی مردان برای بهره‌مندی از حضور و معاشرت زنان به متلک‌ها و دریده‌گویی‌ها تبدیل شده بود و نیاز آدمها برای ارتباط با دیگران در کینه‌ی پنهان و آشکار جوک‌ها بیرون‌ریزی داشت، شبکه‌های اجتماعی به آنها فرصت داد تا بدون ابراز مستقیم نیازها، دست به بازی بزنند. کشف کنند، خطر قرمزها را زیر پا بگذارند، لذت ببرند و تحول پیدا کنند. در شبکه‌های اجتماعی، سیلِ عکسها و تصاویر منظره‌ها و اشعار و...، جایگزین سیلِ جوکهای رنگارنگ پاستوریزه و غیر پاستوریزه شد. دافعه‌ی عمدی یا غیر عمدی با درشت‌گویی و دریده گوییِ آشکار، جای خود را تلاش برای جذب اما در خفا داد. به مرور زمان این تلاش از خفا به محیط عمومی و کلیت جامعه کشیده شد.

در دانشگاه‌های دهه هشتاد همیشه عده‌ای از پراسن دانشجو بودند که در گوشه‌ای از دانشگاه پاتوق درست می‌کردند و میل آنها در برقراری ارتباط با دختران به صورت سیگار کشیدن و عربده کشی و به اصطلاح ضایع کردن دختران خودش را نشان می‌داد. شبکه‌های اجتماعی به این عده که اتفاقاً بیش از دیگران تمایل به ارتباط با جهان دختران را داشتند این فرصت را داد تا در خفا و البته با کنجکاوی و میل بسیار، دور از چشم جمع‌های دوستانه‌ و لافها و ادعاهایشان، جستجوگر باشند و با واقعیت‌های پنهان درون خودشان مواجه شوند. ببینند، ورق بزنند، دنبال کنند، عکس‌ها را سیو کنند، لیست دوستانِ دیگران را ببینند و کم کم ترسها را کنار بگذارند و فالو کنند، لایک کنند، درخواست دوستی بدهند و غیره. جوک‌ها به مرور زمان کارکردهای دیگری را هم از دست داده‌اند. توانایی جلب توجه و درخشیدن در جمع‌ها از طرق ارائه‌ی جوکهای جدید یا شیوه‌ی بهتری از ارائه‌ی جوکها، تبدیل شد به تلاشهای خصوصی در پیام‌های خصوصی یا کامت‌های زیر پست‌ها.

جامعه ایران تغییر کرده است. انسان‌ها با موبایلها، موبایلهای هوشمند، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به یکدیگر پیوند بیشتری خوردند اما از یکدیگر دورتر شدند. جوکها هنوز رد و بدل می‌شدند اما عواملی مهمی از دنیای نه چندان قدیم، دیگر وجود نداشتند. در مناسبات جدید دیگر چشم‌ها، نگاه‌ها و لبخند‌ها وجود ندارد. از بازی با لحن و صدای تعریف کننده‌ی جوک گرفته تا حالات چهره‌ی آنانی که جوک را می‌شنیدند همگی حذف شدند. تلاش برای فهم دیگری از طریق توجه به حالات انسانی دیگران، ناممکن شد. فنِّ ارائه‌ی جوک تقلیل پیدا کرد به فشردن یا لمس کردنِ دکمه‌ی ارسال. مخاطبان دیگر آشنا نبودند، جوک، «سِند تو آل» می‌شد. جوک‌ها به مرور ارتباط خود را با انسان‌ها از دست دادند. جوک‌ها از انسان مستقل شدند؛ یا شاید بهتر باشد که بگوئیم با تفویض مسئولیتِ ارائه‌ی و تحویل و توزیع جوک‌ها به ماشین‌ها(موبایل و اینترنت و ...)، جوک‌ها شرایط امکان ارتباط خود را با انسان‌ها از دست دادند. قلمرو قدرتِ جوک‌ها در فضای ارتباط مستقیم بین انسان‌ها بود و وقتی رابطه‌ی «انسان- انسان» تبدیل به رابطه‌ی «انسان-اینترنت- انسان»، «انسان- موبایل- انسان» یا همان «انسان- ماشین- انسان» شد دیگر قدرت خود را از دست دادند.  یک رابطه مستقیم تبدیل به رابطه از طریق میانجی(موبایل، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و ...) شد و به مرور زمان این رابطه‌ی ناپایدار، تجزیه شد.

«انسان-ماشین-انسان» تبدیل شد به: «انسان-ماشین» + «ماشین-انسان»! دو رابطه‌ی مجزا بین انسان و ماشین و حالا فقط یک رابطه وجود دارد: «انسان-ماشن» و تمام. همان بلایی که در شیوه تولید اجتماعی و روابط اقتصادی انسان‌ها اتفاق افتاد به مرور زمان تا ابتدایی ترین اشکال روابط انسانی شیوع پیدا کرد. پیش از حاکم شدن سیستم سرمایه‌داری، انسان با کار خود محصولاتی تولید می‌کرد تا خودش مصرف کند. انسان، کار خود را به مواد خام  اضافه می‌کرد و با بکارگیری ابزارها، قسمتی از زندگی، عمر و زمان خود را به آنها منتقل می‌کرد. انسان با «کار» خود «ارزش» خلق می‌کرد و این ارزش، «ارزش مصرفی» بود. فرد جدیدی قرار بود به خانواده اضافه شود و برای او گهواره و صندلی و ... درست می‌شد. لباسی دوخته می‌شد تا پوشیده شود. محصولات مختلف غذایی ساخته می‌شد تا توسط سازنده‌ی آن مصرف شوند. در مواقعی هم مبادله صورت می‌گرفت اما هدف از این مبادله این بود که محصولات رد و بدل شده مورد استفاده قرار بگیرند.

با رشد تکنولوژی و با افزایش بهره‌وری، سیلی از تولیدات روانه بازارها شد. کالاهایی که دیگر برای مصرف شدن سازندگان آن ساخته نمی‌شون بلکه ساخته می‌شدند تا تبدیل به پول شوند. دیگر تولید بر مبنای نیاز صورت نمی‌گیرد و برای کالهای جدید، نیاز ساخته می‌شود. ذخیره کردن گندم، ترشی، لباس، وسیله بازی، ابزار شکار، ابزار کار، گاری، خودرو، شعر، داستان، کتاب، نرم‌افزار و دیگر کالاها فایده‌ای ندارد. آنها باید فروخته و تبدیل به «پول» شوند تا بشود این «ارزشهای مبادله‌ای» را اندوخت و انباشت کرد. آنها را تبدیل به پول کرد. در مبادله مستقیم بین انسان‌ها، کالاهای مختلفی قرار داشتند اما رابطه‌ی «کالا-کالا» در واقع همان رابطه‌ی «انسان-انسان» بود. این رابطه تبدیل شد به رابطه‌ی «کالا-پول-کالا» که همان رابطه‌ی «انسان-پول-انسان» بود. این رابطه نیز خیلی زود از یک رابطه‌ی زنده به یک رابطه مرده تبدیل شد. این رابطه‌ی ناپیدار تجزیه شد. «انسان-پول-انسان» تجزیه شد به: «انسان-پول» + «پول-انسان»! حالا مدتهاست که این دو رابطه از یکدیگر کلاً جدا شده و دو رابطه‌ی مستقل «انسان-پول» باقی مانده است. رد و بدل کردن جوک از طریق موبایل باعث مرگ ارتباطات انسانی شکل گرفته به بهانه‌ی جوک‌ها بود که با تجزیه‌ی رابطه‌ی «انسان-ماشین-انسان» تبدیل شد به: «انسان-ماشین» + «ماشین-انسان»! روابط اجتماعی در عصر سرمایه‌داری هم از «انسان-پول-انسان» خیلی سریع تبدیل شد به: «انسان-پول» + «پول-انسان». در این میان آنچه از میان رفت ارتباط «انسان-انسان» بود چرا که خود انسان هم تبدیل به کالا شد: «انسان=کالا»، در سیستم سرمایه‌داری همه چیز کالا است.

ما انسان‌ها از سیستم سرمایه‌داری استفاده‌های فراوانی برده‌ایم. اینکه امروز در خانه هر یک ما حمام وجود دارد و دیگر محتاج حمام خزینه نیستیم، اینکه کالاهای مختلف با  تکنولوژی‌های جدید و تولید انبود با قیمت‌های پائین به دست ما می‌رسید(اما با تداوم سیستم سرمایه‌داری دیگر کالایی به دست ما نمی‌رسد و همیه چیز در حال انباشت و مورد مصرف سرمایه‌داران و ثروتمندان است)، اینکه دیگر برای درمان بیماری به جنگیر، رمال و کشیش مراجعه نمی‌کنیم و تعداد زیادی پزشک، بیمارستان و تجهیزات پزشکی در اختیار ماست، این انفجار تکنولوژی در زمینه ارتباطات، این نامقدس شدنِ همه‌ی مقدسات، این کالا شدنِ همه‌ی ممنوعه‌ها و صدها و هزاران چیز و موضوع دیگر همه از دستاوردهای سیستم سرمایه‌داری برای ماست اما این سیستم هم مانند هر سیستم دیگری ساخته دست انسان است. نمی‌تواند که ادعا داشته باشد ابدی و ازلی است. برخلاف سیستم‌هایی که مدعیّ ارتباط با جهان ماورای این جهان هستند، سیستم‌هایی که توسط انسانها ساخته می‌شوند قابل نقد، قابل انتقاد و قابل تجدیدنظر هستند. می‌شود آنها را تعدیل کرد، تغییر داد یا به کلی کنار گذاشت. لیبرالیسم یک اندیشه انقلابی بوده است که با دنیایِ کهن پیش از خود جنگیده است و آن سیستمی که دیگر به مرزهای رشد خود رسیده  و تبدیل به ترمز تاریخ شده بود را متلاشی کرد. حالا دیگر این اندیشه از فاز انقلابی خود خارج شده است و تبدیل به ایدئولوژی حفظ وضعیت موجود شده است. نظام سرمایه‌داری به عنوان یک صورتنبدی اجتماعی و اقتصادی خدمات درخشان خود را به انسان و جوامع انجام داده است و حالا خودش تبدیل به سقف و ترمز تاریخ شده است. تاریخ، پایانی ندارد. هیچ شکلی از اندیشه و هیچ نظام سیاسی و اجتماعی نمی‌تواند مرحله‌ پایانی تاریخ باشد مگر اینکه دیگر انسانی وجود نداشه باشد و همه‌ی انسان‌ها مرده باشند. وضعیت امروز جهان و ایران شبیه به این وضعیت است که «کهنه» نمی‌خواهد بمیرد و «نو» هنوز زورش نمی‌رسد که به دنیا بیاید اما این وضعیت به سرعت در حال تغییر است. شوک‌ها یک به یک فروآمدن هستند. مکانیسم فراموشی در سیستم سرمایه‌داری که شاملِ جایگزینی «دقت» به جای «خلاقیت» و سرعت به جای درنگ بود حالا متوقف و یا کند شده است. انسان‌ها با حیرت مشغول نگاه کردن به دور و اطراف خود هستند و مجبور شده‌اند به این فکر کنند که کجا هستند؟ چه خبر است؟ به کجا دارند می‌روند؟ چرا دارند می‌روند؟ و اینکه آیا زمان آن نرسیده است که مسیر حرکت انسان و جوامع عوض شود؟

بازی پورتوریکو

    این یکی از بازی های مورد علاقه‌ی من و همسرم است. هر دو در آن مدعی هستیم، بر سر آن دعواها کرده‌ایم و هر کدام از ما برای پیروزی در این ب...