5
نامه ای نیمه تمام از فرزاد به سما بهمنی
به نام آزادی
در پی برگزاری تجمعی مسالمت آمیز در شهر سنندج در حمایت از فرزاد کمانگر ، سما و حبیب بهمنی دو فعال حقوق بشر از هزاران کیلومتر فاصله و از شهر بندرعباس برای حضور در این تجمع و انجام وظیفه اجتماعی و انسانی خود طی مسیر نمودند ، این دو فعال حقوق بشر در تاریخ ۲/۵/۸۷ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به اداره اطلاعات شهر سنندج منتقل گردیدند و مورد بدرفتاری قرار گرفتند و همچنان نیز در زندان این شهر به سر می برند . نامه ذیل را فرزاد کمانگر خطاب به سماء بهمنی نوشته است که بعلت انتقال فرزاد کمانگر به سلول انفرادی و قطع تمامی تماسهای وی با دنیای بیرون متن ناتمام به پایان میرسد.
با تو بودن دل میخواهد سرزمین من ¹
سلام مهمان در بند من ، به سرزمینم خوش آمدی ، سرزمینم را بر روی کاملترین نقشه های جهان هم جستجو نکن ، به دنبال یافتن طول و عرض جغرافیای آن نباش ،از آخرین نشانه های صنعت و از کنار آخرین کارخانه که گذشتی دیاری برهنه از صنعت و آکنده از فقر و گرسنگی در برابرت نمایان می شود ، دیاری با افقی سرخ به سرخی تاریخش و خورشیدی زرد به رنگ کشتزارهای گندمش و درختان سبز بلوط که نشان از صلابت و زندگی ساکنانش است در مقابلت آغوش گشوده اند ، با مردمانی از جنس خودتان پر از صداقت و راستی که هنوز صمیمیت و یکرنگی سالهای دور اجدادمان را به یادگار نگه داشته اند ، مردمانی که سالهاست نابرابری ها و بیدادها و آوارگی ها و تبعیض ها و ظلم ها و دیکتاتوری ها به زانویشان در نیاورده ، سرزمینی که هرکس درد مردمانش را فریاد بزند ، فریادش را به بند می کشند ، جوانانی دارد از نسل خورشید که برای شناساندن آلام مردمانشان و آرمانهایشان به دنیا هر کاری میکنند.
گاهی لاکپشت را به پرواز در می آورند ، گاهی اسبها را مست میکنند ، گاهی با یک وبلاگ که همه بضاعت و توانشان است درد هزاران ساله ملتشان را فریاد میکشند و به ظلم و تبعیض اعتراض میکنند ، گاهی با آوایی از این سرگذشت پر سوز و گداز ملتشان را در قلب موسیقی و آواز ، کوی به کوی و کشور به کشور جاری می سازند.
عزیزم سماء ، حال که دوربینت را گرفتند با دیدگان بنگر و با نیزه قلمت بنویس ، بنویس که این سرزمین سالهاست که زخمی است ، زخمی از خشونت ، سرکوب و سرب .
بنویس که این زخم مرهم میخواهد و تیماردار ، بنویس سرزمین من حلقومی میخواهد مثل ما تا ناگفته هایش را فریاد زند و گوشهایی که پای درد و دل مردمش بنشیند ، بنویس در این دیار گلها ، گلوله ها حکمرانند ، بنویس اینجا خنجر همه روزه خون را به محاکمه میکشد.
بنویس در کوره راهها اینجا همه به کمین خورشید نشسته اند ، به تاراج چشم و قلم و دوربین و به کمین آگاهی و دوستی ، بنویس که اینجا مینها هنوز به پای کودکان زهرخند میزنند ، اکنون که سرزمینم کردستان را دیده ای ، گلایه نکن که زندانی ات کرده اند این زندان سالهاست که چون چرکین غده ای بر دل ما سنگینی میکند ، گله نکن که نگذاشتند میزبان خوبی برایت باشم ، این مهمانهای ناخوانده میخواهند رسم مهمان نوازی را نیز از ما به یغما ببرند و از بین ببرند .
گله نکن که آوای ما هزینه است ، آخر در سرزمین من سالهاست “خج و سیامند”² و شیرین و فرهاد تحت تعقیب اند و سالهاست که عشق و آشتی تحت پیگرد قانونی هستند ، سالهاست آواز ما بی قراریهای نوعروسان چشم به راه داماد و مادران چشم به راه عروسی فرزندان است .
آواز ما داستان “خجه های بی سیامند” است ، داستان “زین است که بدنبال مم”³ زندان به زندان و شهر به شهر آواره گشته ، سالهات که فرهاد سرزمینم بر دیوار ظلمت نقش خورشید و بنفشه میکشد ، سالهاست زنگی مست شرافت شیرین آواره به دنبال فرهاد را به تیغ میزند.
گلایه نکن که اگر حوره و طیران سوزناک است ، آخر لبریز از اشک یعقوبهای چشم انتظار فرزند است و داستان خواهران چشم انتظار برادر ، اما با این همه چونان کوه زیرسالی مانده ایم که در دریا می ایستد .
نوشته ای نا تمام از فرزاد کمانگر
۱-شعری از منیره مدرسی
۲-خج و سیامند ، دو شخصیت داستانی عاشقانه هستند در ادبیات کرد هستند
۳-زین و مم ، داستانی عاشقانه در ادبیات کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر