این متن را تقدیم می کنم به بازجوی پرونده اخیر، یعنی همان
جناب سرهنگ خودمان
(درباره واکنش فوری وزارت اطلاعات به فعال شدن وبلاگ(.
ظاهرا بازجوهای وزارت اطلاعات برای برخورد با ما برای استفاده از هر
روشی و به هر شدتی چراغ سبز گرفته اند. امروز مجددا با منزل خانوادگی من تماس
گرفته اند و ضمن هشدار نسبت به «فعالیتهای سیاسی و نوشته های اینترنتی» رسما پدر
را تهدید کرده اند که اینبار برخورد سنگین تری صورت خواهد گرفت و دیگر تهدیدات
همیشگی.
پدرم در اثر فشارات روحی متحمل شده در دو ماه اخیر کنترل خود را از
دست می دهد و پشت تلفن جواب سنگینی به بازجوی پرونده ام می دهد و ضمن یادآوری حکم
زندان و تایید آن در هفته ی آینده اعلام می کند که « شما هرچه در توان داشتید
انجام داده اید دیگر چه از جان ما می خواهید؟ »
پدرم را به بیرون از منزل برده اند و ظاهرا در برخورد رو در رو
پرینت نوشته های من را به پدر نشان داده اند و حرفهایی زده شده است که پدر به هیچ
عنوان حاضر به بازگو کردن آن نیست. در کل همه این ماجرا باید از چشم من پنهان می
مانده که خوشبختانه از آن مطلع شدم.
از چند ساعتی پیش مشکلات قدیمی شروع شده است. مادر دوباره کیسه ی
نایلونی بزرگی جلوی خود گذاشته است و مدام قرص و دارو مصرف می کند. پدر هیجان زده
است و سیگار کشیدنهای عصبی را شروع کرده است. خواهرها چنان دلهره ای دارند که از
نگاه مستقیم در چشمهای ما خوددار می کنند و آشکارا منتظر یک دعوای خانگی دیگر یا
غش کردن یکی از والدین هستند. مادرم با صدای زنگ تلفن یا درب منزل دچار شوک می شود
و پدرم که در چشمهایش می خوانم که آماده ی انفجار و اعتراض به من است حرفهایش را
می خورد و در دو دلی به سر می برد. تنها نوه ی خانواده که در شیطنت بی همتاست
متوجه ی اوضاع غیر عادی خانه شده است و چنان در گوشه ای ساکت نشسته است که گویی کر
و لال و فلج است.
حقیقت این است که وزارت اطلاعات تمام تلاش خودش را برای بدست آوردن
بهانه ای برای چسبانیدن من به گروه های سیاسی خارج از کشور، دریافت پول از خارج،
نگهداری اسلحه و غیره کرد اما شکست خورد. نه چیزی یافتند و نه کسی از رفقای نزدیک
زیر بار تکنویسی علیه من رفت. اطلاعات احساس شکست می کند. یکی از چهره های علنی
جنبش چپ دانشجویی با اسم رسم خود و علنی می نویسد و فعالیت می کند و گزکی برای به
زندان افکندنش وجود ندارد به جز «عقیده و بیان«.
اطلاعات دست بردار نیست. آنها از لحظه ی آزادی تا به حال مدام به
دنبال من هستند. از کشیک کشیدنهای آماتورهایشان درب منزل تا تعقیبهای حرفه ای
خیابانی و جاده ای من متوجه همه ی تحرکاتشان هستم. تلفنهای من و خانواده و
نزدیکانم مدتهاست شنود است و من گرچه دانشجوی اخراجی هستم اما خجالت می کشم که به
عنوان کسی که در یک از معتبرترین دانشگاه های صنعتی ایران تحصیل کرده ام ، بنویسم
که تماسهای تلفن همراه من که یک ارتباط بی سیم است « خط رو خط » می شود!!! به
یکباره تعدادی آدم تصمیم میگیرند که به من نزدیک شوند و دوستان نزدیکم به صورت
کاملا اتفاقی یکی یکی به دلیل فشارهای خانواده تصمیم به دور شدن از من و قطع روابط
دوستانه می گیرند. حسابهای بانکی مدام چک می شوند و برای به هم ریختن امنیت روانی
محیط زندگی بازجوی اطلاعات تصمیم می گیرد در تماسهای مخفیانه با پدر خانوده وارد
مسایل عاطفی و کاملا خصوصی افراد خانواده شود.
بازجوی اطلاعات حتی این مجوز را دارد که نامزد خواهر من را احضار کند
و ضمن اعمال رعب و حشتی باور نکردنی برای یک فرد غیر سیاسی و نامطلع از فعالیتهای
من او را تا سر حد جنون برای بدست آوردن اطلاعاتی هر چند ناچیز و اندک زیر فشار
روحی قرار دهد و برای به هم ریخته شدن روابط داخلی خانواده حرفهای خصوصی رد و بدل
شده میان خواهرم و نامزد او را به پدرم منتقل می کند تا از تعصبات فرهنگی و مشکلات
ناشی از آن برای مختل کردن فضای روانی داخل محیط زندگی من استفاده کند.
پسر بیست و یک ساله ای که سابقه ی دوستیش با من از چند ماه فراتر نمی
رود و مطلقا کوچکترین آگاهی سیاسی و حتی علاقه ای به کار سیاسی ندارد تحت فشار و
مراقبت قرار می گیرد و به جرم کشیدن پیپ با من یا سفر با موتور سیکلت به شهر های
اطراف به همراه من در آستانه ی بازداشت و قرار گرفتن در معرض اتهامات امنیتی
است و در تماس تلفنی بازجو با پدرم رسما عنوان شده است که بازداشت خواهد شد.
خوب آقای بازجو دستها بالا شما از هم اکنون خلع سلاح هستید!
از امشب تمام تلفنهای من خاموش خواهد شد و دیگر آی پی مشخصی برای
ارتباطهای اینترنتی نخواهم داشت. از امروز بیشتر از یک هفته در هیچ مکانی توقف
نخواهم کرد و بر پایه هیچ نظم منطقی ای مقصد بعدی خودم را انتخاب نخواهم کرد. از
امشب دیگر من به تمام معنای واقعی این جمله خانواده ای نخواهم داشت. پدر و مادر من
آنقدر بزرگ شده اند که خودشان مشکلات خودشان را حل کنند. آنها خودشان باید کاری
کنند که عوامل اطلاعات جرات ایجاد مزاحمت برای آنها را نداشته باشد و دیگر فشارها
روحی، قرصهای اعصاب، گریه ها و نگرانیهایشان به خودشان مربوط است. از امشب مطلقا
دخالتی از طرف من در زندگی آنها صورت نخواهد گرفت همچنانکه اجازه ی هیچ دخالتی از
طرف آنها در زندگی خصوصیم را نخواهم داد. از امشب تمام ارتباطهای غیر سیاسی خود را
قطع خواهم کرد و تمام روابط عاطفی و دوستانه ی خود را محدود به رفقای همفکر خود
خواهم کرد.من وطنی هم نداشته و نخواهم داشت اما تحت هیچ شرایطی از این کشور خارج
نخواهم شد. وطن برای من آنجاست که پیروزی آنجا باشد و از آنجایی که معتقدم پیروزی
برای ما همینجاست همین قسمت از زمین را برای زندگی انتخاب می کنم.
اگر می خواهید زندانی کنید من حاضرم و اگر می خواهید در بلاتکلیفی
نگه داشته شوم باید بگویم بازنده هستید. شما می خواهید با جنگ روانی سناریو شکست
خورده ی خود را به پش ببرید اما بد نیست بدانید که تمام منابع مطالعاتی شما
در این زمینه چندین بار مطالعه کرده ام و تسلط من به این مدل جنگیدن بیشتر از شماست. در قدم اول می خواهم شما را با ترس از تغییر فعالیتهای علنی یک چهره ی علنی سیاسی به فعالیتهای غیر علنی و ترویج آن در بین دیگر فعالین سیاسی آشنا کنم و در قدم بعدی …
در این زمینه چندین بار مطالعه کرده ام و تسلط من به این مدل جنگیدن بیشتر از شماست. در قدم اول می خواهم شما را با ترس از تغییر فعالیتهای علنی یک چهره ی علنی سیاسی به فعالیتهای غیر علنی و ترویج آن در بین دیگر فعالین سیاسی آشنا کنم و در قدم بعدی …
خوب آقای بازجو اول اخراج از دانشگاه، بعد اخراج از کار ، بعد
بازداشت مجدد و انفرادی و … ، بعد فشار به خانواده، بعد به فشار به دوستان غیر
سیاسی، بعد حکم حبس تعزیری، بعد فشار از طریق وثیقه، بعد درخواست تایید فوری حکم
در دادگاه تجدید نظر، بعد ورود به حریم خصوصی افراد، خوب بعد؟؟؟ تنها سلاح
تو اکنون زندان است که آن هم سرمایه و حیثیت یک فعال سیاسی است. فکر
می کنم اکنون وقت آن رسیده باشد و حتی فکر می کنم زمان مناسبی هم هست.
برای «زندان رفتن و زندان نرفتن» و در کل هر «رفتن و نرفتنی» و
هر «شدن و نشدنی» آمادگی کامل دارم و از این به بعد بازی را من اداره می کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر