در مهمانی شیطان پیتزا بخور
در بالماسکه ی مقاومت نقاب عشق بر صورت بزن
تو آخر خطی مترسک
هنگامی که شراره های آتش
از چشمان شیشه ای شیطان زبانه کشید
اتاق تنگ خلسه برای تو کوره ای شد
که وجود سست و بی ریشه ات را ذوب کرد
و بخار تعفن را از هواکش تنهایی به بیرون فرستاد.
هنگامی که جام تردید
با نوازش و فریادی جلا می خورد
و با خورده نانی دهن خورده پر می شود
چه باکی ست که سبیل کلفت پشت لب
کراوات آبی راه راهی شود گره شده بر حلقوم نیمه وحشی تو
و چشمانت ژرفای عصیان را به پلیدی تن آسایی بفروشد
اکنون تو
در میانه ی هم آغوشی تعصب و الکل
بیاد آر نفرین گل زخم پاکباختگانی را
که سرگذشتشان را کینه توزانه لجن مال می کنی
راستی ماشین سبزی فروشی همین حالا توی کوچه است
بلندگوی دستی و فریاد
فریاد
فریاد
تابلوها را بالا ببرید
سبزی آشی سه کیلو صد
اینجا کسی نیست
کسی نیست
پس بادبان حماقت را دوباره بکشید
پیش به سوی حذف همیشه از تاریخ
اینجا سنگ تراشان حریصانه سنگ قبر سکوت را می تراشند
شاید دو راهی برگشت ناپذیر ما همینجا باشد
پس مردم اینور، دسته اونور
فکر نکن نمی دونم رسته رفت و تا دسته برگشت!
بابا بزرگ بخند پسرت بزرگ شده
به دشمنش لب داده و حالا طلبکار شده
یه مرد که میتونست یه مبارز بشه
یه زن که حالا فقط می تونه مادر بشه
اینجاست که قافیه و وزن پاگیر میشه
باید فریاد کشید داره عقده میشه
بنام خون و مرگ و احساس زندگی
بنام حقی که پامال شده توی تاریخ
بنام اون حقیقتی که با سکوت عوض نشد
بنام جوونه ای که موند و لجن مال نشد
میگم تا بشکنه و شکسته نشه اعتقادم
میگم تا خزون نشه و نمیره این جنگل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر