۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

زندان … رفقا به امید دیدار


در تماس تلفنی با وثیقه گذار من اعلام شده است که باید ساعت ۸ صبح روز شنبه (۲ روز دیگر) خودم را به زندان اراک معرفی کنم.در زمان کوتاه باقی مانده (۳۶ ساعت) امکان تجدید دیدار وجود ندارد بنابراین از اینجا روی همگی را می بوسم.
دیکتاتور بمیرد و خم به ابروی ما نبیند. مرحله ی دیگری از مبارزه ی من  علیه نظام سرمایه داری حاکم بر ایران آعاز شد.
این هم شاید نوشته ی آخر

جملات زیر کلماتیست در منطقی ترین و آرامترین حالت ممکن در زندگی فردی که در تلاش است معنی مبارزه را درک کند و به مرحله ای از آگاهی برسد که با زندگی خود برای تغییر دنیای کنونی مملو از نابرابری قیام کند.
گرچه تا زمانی که دادگاه انقلاب حکم رسمی بازداشت من را تحویل ندهد امکان ندارد خود را به زندان تحویل دهم اما امکان بازداشت در هجوم نیروهای امنیتی وجود دارد. تصمیم دارم تا همانطور که با جنگ و دعوا حکم کتبی دادگاه انقلاب را گرفتم و منتشر کردم این حکم را هم به صورت کتبی تحویل گرفته و منتشر کنم و آنگاه خود را تحویل زندان دهم.
در روزهای اخیر و حتی هم اکنون همچنان توصیه به خروج از ایران در صدر صحبتهای دوستان قرار دارد. توصیه به «قاطی نشدن» با زندانیان عادی، تقاضای عفو، سکوت پیشه کردن در طول زندان، عدم توسل به اعتصاب غذا برای اعتراض به مشکلات زندان و … در صحبتهای رفقای داخل و خارج از کشور مطرح می شود.
از مدتی قبل و به کرات توصیه هایی برای پرهیز از جدل با گرایشات و افراد مختلف، مصلحت اندیشی ، پزهیز از استفاده ار ادبیات زمخت و غیر رسمی و صدها تذکر دیگر با من در میان گذاشته شده است.
من هم صحبتی دارم با رفقای نزدیک و دوستان سیاسی ام. مدتها پیش یکی از چریکهای فعال در دوران حکومت دیکتاتوری شاه که اکنون گوشه نشینی پیشه کرده است در جواب سوال من که پرسیدم راه تبدیل شدن به یک مبارز حرفه ای چیست گفت: «هر چه می کنی با آن زندگی کن»!
جمله ای جدا از آلایش مصنوعی برای برجسته شدن که در کمال سادگی بیان شد.زمان زیادی طول کشید تا من معنی جمله ی آن رفیق را فهمیدم و اکنون فکر می کنم معنی این جمله مطلبیست که که بیان می کنم.
یک فعال سیاسی یا یک مبارز هرچه باشد یک انسان است. تلاش و اصرار برای تبدیل شدن به تافته ای جدا بافته، تنها عاملی خواهد بود برای جدایی بیشتر و بیشتر از مردم و اجتماع. نباید به فکر ساختن شاخ و دم برای خود باشیم. مبارزه هم جزئی از زندگی ماست.باید به زبان مردم صحبت کرد و همچون آنها با زندگی درگیر بود. نشستن در گوشه های امن و سیگار کشیدن و کتاب خواندن و نوشتن همانقدر مسخره است که پوشیدن پوتین و اورکت در تابستان.
مردم را نباید فراری داد.نباید از دردهای آنان فرار کرد.ما هم حق عاشق شدن داریم. ما هم حق لذت بردن از زیبایی ها را داریم. ما هم انسانیم و باید زندگی کنیم. بودن جسم در اجتماع تضمینی است برای آنکه شاهین فکر هر آنقدر هم که در آسمان آگاهی و شعور اوج گیرد با زمین بیگانه نشود.از بازگو کردن دغدغه ها، ترسها، نیازها، دلتنگیها و زیباییهای زندگی نترسید و برای «دگرگونه بودن» آنها را کتمان سرکوب نکنید.
پیچیده ترین موضوعات و مسائل را به زبان مردم بیان کنید و از پنهان شدن در پشت گنده گوئیها و تکرار طوطی وار جملات و سخنان دیگران خودداری کنید.
تنها کسانی لایق مبارزه برای آزادی و به اسم آزادی هستند که خود آزاد زندگی کنند پس برای مبارزه کردن باید زندگی کرد. باید آزاد زندگی کرد و فهمید که آزادی واقعی تنها با برابری همه ی انسانها به دست خواهد آمد.کسانی که گرد و حاک کوچه و خیابان به سرفه می اندازتشان و کسانی که چنان گرد گرفته اند که چشمانشان زندگی را نمی بیند هرگز لیاقت و توانایی آنرا نخواهند داشت تا برای انسانهای تحت ستم تعیین تکلیف کنند و آنان را به سمت آگاهی سوق دهند.
خطر فرو رفتن مجدد چپ در گنداب محفلگرایی دوباره بیخ گوش ماست. رقابتهای محفلی کار را به آنجا رسانده است که عده ای را با وقاحت به همکاری با پلیس و حاکمیت روی آورده اند. آنها تحت نام مبارزه با انحراف در چپ آب به آسیاب دشمن می ریزند و نام آدمفروشی،سند سازی و دروغ پراکنی رت به نقد سازنده تبدیل کرده اند. این بدعتی خطرناک و دشمنی فساد انگیزی در چپ و با چپ است. همصدایی رگه ای بریده از یک گروه سیاسی با وزارت اطلاعات و حمله با چنگ و دندان به فعالان دانشجویی کمونیست به منظور تمام کردن کار نیمه تمام رژیم و به ثمر رساندن پروژه نخ نما و پوسیده وزارت اطلاعات برتری دادن منافع فردی و گروهی بر منافع یک جنبش است. ای کاش کسانی از درون همین گروه سیاسی کمر به برخورد با این انحراف و بدعت خطرناک می بستند تا مشکلی دیگر و ضربه ی ای دیگر بر روی تلی از مشکلات و ضربه ها اضافه نشود اما افسوس که تا کنون همچنان منافع و علقه ها چشم ها را بر روی حقایق و درستیها بسته است.
ما جوانانی بودیم که صدای نه گفتنمان ستون فقرات نظام سرمایه داری حاکم بر ایران را لرزاند اما کجا ادعا کردیم که بی اشتباه بودیم؟تنها کسانی اشتباه می کنند که به بیان افکار خود می پردازند و دست به عمل می زنند. مطمئنا کسانی که افکارشان درون کاسه های سرشان تار عنکبوت بسته است و توان و میلی برای عمل کردن ندارند هیچگاه اشتباه می کنند. تنها اشتباه آنان این است که خود عینیت اشتباه و انحراف هستند. و این عینیت اشتباه و انحراف بودن ریشه در سنتهای سیاسی در ایران دارد.
گروه ها  و افراد سیاسی در ایران _ و بیشتر در خارج از کشور _ راه رسیدن به جایگاه بالاتری در عرصه سیاسی را رد شدن از روی دیگران و لجن مال کردن فعالان پر دغدغه می دانند. این رفتار و سبقه تاریخی به نوعی روی همه ی ما تاثیر گذاشته است و در عین اینکه همیشه قربانی آن هستیم خود نیز آلوده ی آنیم. باید تلاش کنیم در اولین قدم با پاک کردن خود از این آلودگی و در مرحله ی بعدی با برخورد قاطع با این آلودگی در عرصه سیاسی از قربانی شدن مبارزه و آرمان در پای این سنت جلوگیری کنیم.
مطمئن باشید که لحظه ای _ نه چندان دور _ که شرایط زمانی و مکانی را برای این کار مناسب تشخیص دهیم چنان انتقاد از خودی را مطرح کنیم که در تاریخ چپ در ایران بیسابقه باشد.چرا که معتقدیم ما فعالان علنی بودیم که به تست شیوه های مختلف فعالیت دست زدیم و باید تجربیات این برهه از مبارزه نسل جدید چپ در ایران با تمام شکستها و پیروزیهایش به همگان منتقل شود تا گامهای بعدی کم اشتباه تر و استوار تر گردد.
به عنوان یک مارکسیست_ لنینیست مدافع سرسخت حزب و حزبیت هستم. مبارزات ما بدون شکل گیری یک سازمان توده ای و با تمام ابعاد لازم به جایی نخواهد رسید.شدیدا تاکید می کنم گروه های انگشت شماری که به نام حزب و سازمان در اصل به عنوان یک محفل در داخل و خارج از ایران فعالیت می کنند (موجود) هستند گرفتار منفعت طلبی، بخشی از وضعیت موجود و مانعی برای اوج گیری کمونیسم در ایران هستند. هر فعال سیاسی هرچقدر بزرگ و با مطالعه و … باید بداند که چیزی در این میان قابل تخفیف نیست و تنها چیزی که در مقابل چشم پوشی از واقعیتها و عضویت در این گروه ها بدست می آید بر باد رفتن امنیت و قدم گذاشتن در مسیری نادرست است. ما نیاز به حزب داریم پس باید سختی تشکیل و تقویت آن را بپذیریم و به امید واهی اعمال تغییرات و اصلاح کاستیها و مشکلات به خود و جنبشی که متعلق به آن هستیم ضربه نزنیم.
نباید همچون کبک سر را زیر برف فرو کرد و واقعیتها را ندید. جمهوری اسلامی اگر اراده کند از روی جسد تک تک ما رد خواهد شد. در آمدهای هنگفت نفتی مدام در حال خرج شدن در راه تهیه امکانات نظامی و امنیتی است. دستگاه اظلاعاتی رژِم در عین حالی که دارای پیچیدگی خاصی نسست و صرفا به شیوه های کلنگی عمل می کند، بیش از آنکه تصور شود به جمع آوری اطلاعات و اخبار اهمیت داده و از آن برخوردار است. اما آیا من می توانم در وضعیت کنونی به ایفای نقش پرداخته و خود را برای رژیم چیزی جا بزنم که نیستم؟ هرگز. اسم بسیاری از ما در لیست سیاه حاکمیت ثبت شده است و اینکه کسی همچنان بعد بازداشتها و مواجه شدن با قضاوت نهایی دستگاه امنیتی رژِیم معتقد باشد می تواند سر این رژیم را کلاه بگذارد حماقت محض است. جملات بالا به هیچ وجه مخالفت با تلاش برای پنهان نگاه داشتن پنان مانده ها و تلاش برای مخفی کردن دوباره ی رو شده ها نیست اما مسئله این است که کسانی که به هر دلیلی علنی شده و تفکراتشان برای حکومت مشخص شده است نباید از خود و واقعیت فرار کنند.
می توان برای جلوگیری از له شدن توسط حاکمیت و مقاومت در برابر سرکوب  فعالیت کرد. نیروهای لیبرال، اصلاح طلبان درون حکومتی و حتی فعالان حقوق بشر کوچکترین اهمیتی به سرنوشت فعالان چپ نمی دهند. وقتی در مقابل گسترده ترین بازداشتهای سیاسی بعد از 18 تیر سکوت می کنند و برای حمایت از قربانیان انفرادی و شکنجه تحرکی نمی کند و حتی در دل آن در دل تایید می کنند و خوشحالند که با سرکوب دوباره و چندباره ی چپ می توانند از شر تفکر مقابل خود رها شوند باید فهمید که در کجا قرار داریم. دبیر یکی از مجموعه های حقوق بشری در جواب در خواست کمک به ما در مقابل زندان و شکنجه با صراحت در چشمان ما نگاه می کند و می گوید : «چپ تفکری پوسیده و کهنه است. چرا بی خیالش نمی شوید؟» و رسانه های جمعی لیبرال به یکباره کر و کور می شوند.
باید نیروهای چپ را در سراسر جهان متحد کنیم و فریاد خود را به گوش جهانیان برسانیم. وقتی برای حکم هشت ماه زندان چنین موجی از اعتراض را شاهد هستیم با کمی کار و هماهگی می توایم در مقابل احکام سنگین زندان و اعدام جبهه ای قوی تر ونیرومندتر تشکیل دهیم. باید جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار داد تا حتی به خاطر یک روز زندان یک فعال سیاسی، تحت فشارهای خرد کننده قرار بگیرد.باید لکه ی ننگ دهه شست را روی پیشانی این رژیم داغ زد تا نتواند گذشته اش را از کسی مخفی کند اما اقدام اصلی تر این است که چنان بسیج جهانی بر روی حقوق انسانی در ایران صورت گیرد که حاکمیت حتی جرات فکر کردن به کشتاری دوباره و سرکوبی سنگین را نداشته باشد. باید هزینه ی رفتارهای جمهوری اسلامی را برای این رژیم بالاتر و بالاتر برد.
 به جای نق زدن و غر زدن باید ساخت و آباد کرد. به جای نقد و تخریب مداوم دیگران باید فعالیت کرده و خود را تعریف کینم. به جای سیاسیت پیشگی باید مبارزه کرد. برای مبارزه بودن باید با مبارزه زندگی کرد.مبارزه نوع زندگی ماست نه افکار و آرزوها و
 من با آخرین توان احساسم از زیبائیهای زندگی لذت می برم. انسان تنها یکبار فرصت زندگی کردن بدست می آورد و احدی حق گرفتن این حق را از انسان ندارد. من زندان می روم  اما اگر مسئولیت اخلاقی نسبت به وثیقه گذارم نبود هرگز تسلیم این حکومت نمی شدم و خود را به زندان معرفی نمی کردم. در حالی که خطر اعدام به دلیل عقیده و بیان آن را بالای سر خود در پرواز می بینم ناچار هستم تن به اجرای حکم زندان بدهم. با ورود من به زندان ارتباطم با دنیای خارج از زندان تقریبا قطع خواهد شد و امکان اینکه رژیم دست به تسویه حسابهای قدیمی خود با من بزند وجود دارد. از این طریق اعلام می کنم مسئولیت جان من در زندان بر عهده شخص مستقیم علی خامنه ای به عنوان رئیس این حکومت است و آقای دادخواه و رفیق ناصر زرافشان به عنوان وکلای تام الاختیار  من باید در صورت بروز هر اتفاقی نسبت به مسبب اصلی آن در دادگاه های بین الملی اعلام جرم کنند و به هیچ عنوان حاضر به گذشت در مقابل هرگونه اهمال و کوتاهی درباره ی این خواست خود نبوده و نیستم. از زحمات آقای حاجی مشهدی که در رابطه با پرونده خود تشکر می کنم و امیدوارم روزی بتوانم جبران کننده ی زحمات ایشان و همه انسانهای باشم که نسبت به سرنوشت من و آینده ی جنبشی که به آن تعلق دارم واکنش نشان دادند و به حمایت از من بر خواستند.
اعلام می کنم بعد از فراز و نشیبهای متعدد فکری مارکسیسم را به عنوان یگانه تفکر انسانی و انقلابی یافتم و با اعلام خود به عنوان یک مارکسیست_ لنینست که برای ایجاد دنیایی بهتر فعالیت می کنم تاکید می کنم که دنیا تنها دو انتخاب در مقابل خود دارد؛ یا سوسیالیسم یا بربریت.
پیشاپیش و صرفا از روی واهمه از رفتارهای نظام امنیتی_ اطلاعاتی ایران اعلام می کنم تا آخرین مرحله از توان در مقابل هرگونه توبه گیری احتمالی مقاومت خواهم کرد و هر رفتاری در زیر شکنجه و فشار را غیر واقعی و نادرست می دانم.
در پایان نیز در مقابل تک تک فعالان جنبش چپ ایران از تمامی نقصها، کاستیها و ضعفهای خود تا این مرحله از فعالیتم عذرخواهی می کنم و معتقدم در مقابل مبارزان پاکباخته ی چپ هیچ چیز نیستم.
در تمام لحظه های  این زندان کوتاه مدت به اشتباهات و نقصهای خود فکر خواهم کرد و برای تغییر خواهم کوشید. در مقابل تمام بزرگی رفقا احساس کوچکی و در مقابل اشتباهات و لغزشهایشان احساس مسئولیت می کنم. به سرخی خون تک تک مبارزان کشته شده ی این جنبش سوگند می خورم که در حال حاضر به جز جانم هیچ چیز دیگری برای فدا کردن در راه آرمانم ندارم. از آزادی و امنیت و آسایش و خانواده و تحصیل و شغل گرفته تا … ، همه چیز را از دست دادم و ابایی نیست تا به وقتش و برای مسئله ای درخور، تنها داشته ی باقی مانده را که جانم است هم در راه برابری انسانها و آرمان مشترکمان پیشکش کنم.

زنده باد سوسیالیسم

۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه

من یک مارکسیست – لنینیست هستم


دفاعیه من در دادگاهی که هرگز برگزار نشد:


من یک مارکسیست-لنینیست هستم.

من جمله بالا را با اشراف کامل از پیامدها و هزینه‌های سنگین آن بیان می‌کنم. به خوبی مطلعم که تا به حال هزاران انسان مبارز تنها به دلیل پایبندی به همین اعتقاد و تلاش در جهت نشر و گسترش آن اعدام، تیرباران یا به نحوی جان باخته اند اما مگر این دلیل محکم، منطقی یا عقلانی برای سکوت و مصلحت اندیشی است؟ نه. هرگز. من یک کمونیست هستم و «کمونیستها از پنهان کردن نظرات و اهداف خود بیزارند.»
حاکمیت در تلاش است که امثال من به هر طریق ممکن خفه باشیم. به عبارت بهتر آنها می‌کوشند تا از ما بابت «زندگی کردنمان» و «زنده بودنمان» حق‌السکوت دریافت کنند و حق‌السکوتی که آنها با حرص و ولع به دنبال آن هستند همانا سکوت ماست.
به نظر من، انسانی که در برابر نابرابری‌ها و ستم سکوت اختیار می‌کند با انسانی که حتی نابرابری‌ها و ظلم و ستم را درک نمی‌کند در یک جایگاه قرار ندارند. مسلما کسی که می‌فهمد و سکوت پیشه می‌کند در جایگاهی به مراتب پست‌تر و همردیف ستمگران و بیدادگران قرار دارند.
ساکت بودن و خفه شدن و به تبع آن عادت کردن به ساکت بودن و خفه شدن، بزرگترین اقدام ممکن برای حفظ و بازتولید وضعیت موجود است. سکوت کنندگان برای فرار از آن آگاهی‌‌‌هایی که آزارشان می‌دهد با بافتن آسمان و ریسمان به یکدیگر و زدن رنگ و لعابی بر جنس بدلی، سعی می‌کنند «زنده بودن» را بر «زندگی کردن» ارجحیت دهند. اندک اندک این  یک سبک در نگاه کردن به دنیا می‌شود. تلاش برای امروز زنده ماندن تا شاید فردا دنیا طور دیگری باشد. به آن نام «امید» را می‌دهند اما به واقع حتی «انتظار» هم نیست چرا که چیزی برای انتظار کشیدن در این میان وجود ندارد. هدف گذشتن امروز و آمدن فرداست و پیشاپیش فردا هم امروزی است بدتر از دیروز. این رفتن به جلو نیست که فرو رفتن است. این در جا زدن نیست که جا ماندن و عقب افتادن است.
در کشوری زندگی می‌کنم که همچون تمام جوامع تا کنون موجود ساکنانش با خطی پر رنگ از یکدیگر جدا شده اند. حاکمان آن طرف خط هستند و حکومت شوندگان سمت دیگر، سرمایه دار آنطرف ایستاده و ما کارگران، رو در روی آنان در این سوی خط قرار داریم. این خط را فقط با توسط به آگاهی و به دست بردن «قهر» و «انقلاب» می‌توان در هم شکست که گرچه ما این سوی خط «زنده هستیم» اما «زندگی کردن» ما نه بودن در آن سوی خط که از در هم شکستن همیشگی این خط و خطوط است.ساختار طبقاتی جامعه باید از بین برود.
جمهوری اسلامی ایران قسمتی از نظام سرمایه داری جهانی است. قسمتی بیمار و غیر متعارف از آن که گرچه سبک برخورد با دشمنانش را از تبارش به ارث برده است لیکن وصله ناجوری بر پیکر آن است. اینکه نظام سرمایه داری جهانی بخواهد با زور یا بدون استفاده از زور این وصله را رفو کند موضوعی جداگانه است اما در نهایت اقتصاد این کشور چیزی جز یک سرمایه داری وابسطه و پیرامونی نخواهد شد. ما به انتظار فرا رسیدن دوره‌‌‌‌‌‌ای دیگر نمی‌نشینیم بلکه تا پای جان، برای گذار مستقیم به سوسیالیسم خواهیم جنگید. ما ابزار کار خود را هم به خوبی می‌شناسیم. آگاهی توده‌ها ، آگاهی توده‌ها و باز هم آگاهی توده‌ها تنها عامل به حرکت در آوردن ستمکشان و کارگران برای تغییر سرنوشت و دنیای موجود است. تنها چنین موتوری می‌تواند عامل به حرکت در آورد موتور بزرگ جامعه باشد. هنگامی که کارگران و استثمار شوندگان به  حرکت در آیند هیچ نیروی مادی‌‌‌‌‌‌ای توان مقابله با آن را نخواهد داشت. نیروی مادی را تنها با نیروی مادی میتوان از میان برداشت.
فعلا نیروی مادی حاکمیت بر نیروی ما می‌چربد. همچنان شاهد جنگ نفر با سیستم هستیم و حرکات جنینی برای جایگزینی نیرویی قوی‌تر از «فرد» در برابر این سیستم در حال شکل گیری است. چگونه بودن این افراد مهم است چرا که آنها بر کیفیت و کمیت نیروی جایگزین بعدی و از آن مهم‌تر زمان این جابجایی نیرو، تاثیر می‌گذارند.
تنها کسانی لایق مبارزه در راه آزادی و برابری هستند که آزاد زندگی می‌کنند و خود جزئی از نابرابری جامعه‌‌‌‌‌ی موجود نباشند. آزادی با زنجیر و زندان اسیر نمی‌شود. پایه‌های انسانی و منطقیِ برابری با شکنجه درهم شکسته نمی‌شود. مبارزه کردن چیزی مربوط به فردا نیست بلکه خود زندگی کردن است و زندگی در زمان حال جاری است پس مبارزه نیز باید پیاپی و هر لحظه ادامه داشته باشد. مبارزه باید یقه‌‌‌‌‌ی اکنون را محکم بگیرد. مبارزه خود زندگی کردن ماست.
من اجازه‌‌‌‌‌ی آن را ندارم که میام حرفهایی که می‌زنم و زندگی‌‌‌‌‌‌ای که می‌کنم تفاوتی وجود داشته باشد. همچون روباهی مکار از دامها و تله‌ها خود را بیرون می‌کشم اما هیچگاه مبارزه را فراموش نمی‌کنم چرا که نمی‌توانم زندگی را فراموش کنم.
حاکمیت ایران با عقیده و بیان مشکل دارد. افراد بسیاری به دلیل داشتن عقاید غیر دولتی و نشر آن در زندان به سر می‌برند. حاکمیت معتقد است که در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد. آنها به جای اطلاق واژه‌‌‌‌‌ی «زندانی سیاسی» از واژه «زندانی امنیتی» استفاده می‌کنند و اینگونه است که فکر می‌کنند معتقدترین کشور به حقوق بشر و آزادترین کشور جهان هستند. در این سیستم حقی به عنوان یک انسان برای دگر اندیشان وجود ندارد و این حق نداشته، حتی شامل زنده بودن افراد هم می‌شود! مثال مشخص آن: سعید سلطانپورها، مختاری‌ها، پوینده‌ها و ...
من به دلیل اقدام علیه منافع سرمایه داری حاکم بر ایران به تحمل هشت ماه زندان محکوم شده‌ام. این حکم به زودی در زندان شهر اراک که همچون دیگر زندانهای ایران محل نگهداری متهمان به قتل، دزدی، مواد مخدر و ... است به اجرا گذاشته خواهد شد. من مطلقا اجازه‌‌‌‌‌ی مطلع شدن از محتویات پرونده‌‌‌‌‌‌ای که وزارت اطلاعات ایران برای من تدارک دیده است را نداشته‌ام. در دادگاه متوجه شدم که اتهام وارده به من چیز دیگری بوده است و کل بازجوییها _ در بازداشتگاه مخفی وزارت اطلاعات در شهر اراک که خارج از محیط و کنترل سازمان زندانها قرار دارد _ کاملا غیر قانونی و با توسل به اختیارات نامحدود وزارت اطلاعات و چراغ سبز همیشگی دادگاه‌ها به تیم بازجویی انجام شده است. هیچ سند اتهامی در پرونده‌‌‌‌‌ی من به جز گفته‌های دیگران و مطالب و نوشته‌های خصوصی و غیر خصوصی من وجود ندارد که این دقیقا مصداق نقض اصل آزادی عقیده و بیان _ به عنوان یکی از ابتدایی‌‌‌‌‌‌‌ترین اصول حاصل از حرکت تکاملی انسان و جامعه _ توسط نظام سرمایه داری حاکم  بر ایران است.
در این مدت بارها توسط عوامل مستقیم دخیل در پرونده ساخته شده توسط وزارت اطلاعات تهدید شده و مزاحمتهای مکرری برای خانوده ، دوستان و آشنایانم به وجود آمده است. زندگی و روابط خصوصی به صورت لحظه به لحظه در معرض کاوش و دخالت نهادهای قدرت قرار داشته است. وسایل زیادی از من در یورش ماموران وزارت اطلاعات به محل زندگی _ بدون ارائه‌‌‌‌‌ی حکم _ به غارت رفت که از همانها برای محکومیت من استفاده شد. بسیاری از کتب کلاسیک فلسفه، اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی و... به همراه مقدار زیادی از دست نوشته‌های شخصی و خصوصی من توقیف گردید که در دادگاه به عنوان نگهداری ،مطالعه و تالیف کتب و جزوات ضاله و  غیر قانونی دلیلی برای محکومیت بنده تلقی گردید. مصاحبه‌های من با رسانه‌ها در خصوص بی خبری از شش دانشجوی مارکسیست ناپدید شده در آذر 1386 که حاکمیت زیر بار ربودن و بازداشت آنها نمی‌رفت تحت نام « نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی » و « خوراک دهی به رسانه‌های دشمن » مصداقی برای «اقدام علیه منافع نظام حاکم بر ایران » تلقی شد.
از نظر نظام حاکم بر ایران هرگونه پوشش دهی اخبار و اطلاعات و افکار از کانال غیر دولتی و عبور نکرده از زیر تیغ سانوسور حکومت تحت نام « نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی » جرم محسوب می‌شود. همچنین عمل نوشتن و ابراز عقاید و انتقادات و مخالفتها با تفکرات و رفتارهای حاکمیت اگر در خدمت بقا و تایید نظام حاکم بر ایران نباشد تحت نام « اقدام علیه امنیت ملی » به عنوان یک جرم در نظر گرفته می‌شود.
تمامی بازداشتهای من همچون دیگر فعالین سیاسی و اجتماعی ایران بدون ارائه‌‌‌‌‌ی حکم قضایی، با تهدید اسلحه و استفاده از چشمبند و دستبند بوده است. محل نگهداری من همچون دیگر زندانیان سیاسی در سلولهای انفرادی به ابعاد 1.8 متر در 1.2 متر و در بندها یا بازداشتگاه‌‌‌هایی خارج از نفوذ سازمان زندانها و تحت نظارت مستقیم اطلاعات سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات بوده است. حق «نداشتن» وکیل مدافع در مرحله‌‌‌‌‌ی بازداشت موقت و بازجوییها یکی از حقوق خدشه ناپذیر مقامات قضایی ایران در برخورد با فعالان سیاسی است. تعزیر نام دیگری شکنجه است که تنها فرق آن با شکنجه این است که با حکم مقام قضایی مسئول در پرونده صورت می‌گیرد. یعنی شلاق زدن به کف پا یا پشت کمر و همچنین ضرب و شتم  زندانی اگر با حکم قاضی پرونده صورت گیرد _ از آنجا که نظام حاکم بر ایران خود را نماینده‌‌‌‌‌ی خدا بر زمین می‌داند _ حکمی از طرف خدا و مجاز است.

به نظر شما آیا چنین فضاحت عمیق و ریشه‌داری جز با سکوت کسانی که آن را شناحته اند و درک کرده اند استوار و حاکم شده است؟ به نظر شما آیا سکوت، عین تایید همه جانبه‌‌‌‌‌ی یک یک افکار و اعمال نظام حاکم بر ایران نیست؟ آیا ریا و تظاهر _ به هر دلیل حتی به دلیل حفظ بقا _ چیزی جز تایید و تقویت این سیستم غیر انسانی نیست؟ به نظر شما آیا با متهم کردن شعور به شعار و متهم کردن آنان که سکوت می‌شکنند به نادانی و همراهی با حاکمیت برای خفه کردن آنها این واقعیت را می‌پوشاند که پادشاه روشنفکری منفعل جامعه‌‌‌‌‌ی ما لخت و عور است و لباسی بر تن ندارد؟...


در پایان من با افتخار اعلان و اعتراف می کنم:
من با افتخار به شرکت در اعتراضات دانشجویی دانشگاه‌های تهران و  نمایندگی بخشی از نیروهای حاضر در آن اعتراف می‌کنم.

من با افتخار به ارتباط با فعالان کارگری و تلاش برای بالا بردن آگاهی و انسجام طبقه‌‌‌‌‌ی کارگر در ایران اعتراف می‌کنم.

من با افتخار به شکستن سانسور حاکمیت از طریق وبلاگ نویسی و مصاحبه با رسانه‌های جمعی جهانی اعتراف می‌کنم.

من با افتخار به مخالفت صریح و علنی نسبت به قتل حکومتی (اعدام) و تلاش برای حذف آن از قوانین حقوقی اعتراف می‌کنم.

من با افتخار از برابری زن و مرد به عنوان یک انسان در جامعه دفاع کرده و به تلاش برای تحقق آن در جامعه‌‌‌‌‌‌ای که در آن زندگی می‌کنم اعتراف می‌کنم.

من با افتخار از آزادی عقیده و بیان دفاع کرده و اعتراف می‌کنم که استفاده از کلمات و عقاید برای به بند کشیدن انسانها را حیوانی‌‌‌‌‌‌‌ترین برخورد ممکن با عقاید مختلف می‌دانم و حکومتی را که از این حربه برای بقای خوداستفاده می‌کند بدوی‌‌‌‌‌‌‌ترین و عقب افتاده‌‌‌‌‌‌‌ترین نظام سیاسی ممکن تلقی می‌کنم.

من به مبارزه برای رسیدن به دنیایی بر پایه‌‌‌‌‌ی دو اصل آزادی و برابری اعتراف می‌کنم و اعلام می‌کنم که برای تغییر اصول حاکم بر این جهان پوسیده و برپایی دنیایی به محوریت انسان _ و نه سرمایه _ ، مارکسیسم- لنینیسم را به عنوان تفکر حاکم بر مبارزه‌‌‌‌‌ی خود انتخاب کرده ام.


بازی پورتوریکو

    این یکی از بازی های مورد علاقه‌ی من و همسرم است. هر دو در آن مدعی هستیم، بر سر آن دعواها کرده‌ایم و هر کدام از ما برای پیروزی در این ب...