۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

بهروز کریمی زاده

سال گذشته در چنین روزهایی بود که نشریه خاک با سرمقاله «حمله خارجی آری یا خیر؟» منتشر گردید و بحث و جنجال بسیاری را در محافل سیاسی مرتبط با دانشگاه به راه انداخت و جدال با جریانات راست دانشجویی بالا گرفت . خطری که در آنروز جدی اعلام کردیم و گفتیم که قوت گرفتن این گزینه نه تنها هیچ کمکی به جریان به اصطلاح «دموکراسی خواهی» آقایان نمی کند بلکه فضای جامعه را نظامی و تیره و تار می کند و اکنون امروز همچون ابری سیاه و شوم بر آسمان این کشور سایه انداخته است.

واقع بینی های ما روز به روز در حالی که حقانیت خود را در افزایش هر روزه خشونت های عراق و حتی ناآرامی های پراکنده افغانستان به اثبات می رسانید ، در همان حال توهمات خوشبینانه آمریکایی را دود می کرد و به هوا می فرستاد. همانروزها ما گفتیم راه برون رفت از بن بست سیاسی ایران و خاورمیانه شکلگیری قطبی رادیکال و مترقی ضد آمریکایی است که پرچم آزادی و برابری را بر فراز جامعه به اهتزاز در آورد، تنها چنین قطبی است که از پر و بال گرفتن جریانات ارتجاعی منطقه جلوگیری می کند، نه راهی که جریانات راست می رفتند که فرار به سمت آغوش پر تیغ وخار آمریکا بود، تا جنگ لبنان پیش آمد و دیدیم چگونه نیروهای به اصطلاح مدرن و مترقی جامعه لبنان به لانه هایشان خزیدند در حالی که مسیحی و مسلمان جامعه لبنان ناجی خود را حزب الله می دیدند.

در یک سال گذشته مباحث خود را در همان خط سرمقاله «حمله خارجی آری یا خیر؟» ادامه دادیم و مباحث زیادی را پیرامون دلایل ساختاری و عمده ی شکل گیری «بحران هسته ای» واهداف و منطق حاکم بر رفتار بازیگران اصلی این بازی مطرح نمودیم. در ادامه خطی که به آن اعتقاد داشتیم، «نامه شش تن از فعالین دانشجویی پیرامون مسائل هسته ای» منتشر گردید، چپ رادیکال با خطوطی مشابه تاسیس گردید و در نهایت نیروهای چپ حضور بیسابقه ای در تمامی تجمعات آزادیخواهانه و ضد استبدادی همچون اعتراضات خردادماه گذشته و در نهایت 16 آذر سرخ را در کارنامه خود ثبت کردند.

در آخرین سرمقاله های خاک اشاره کردیم که زمان حفر سنگرها فرا رسیده است. زنگ خطر حمله نظامی، جنگ قومی، بمب گذاری و ناآرامی و… امروز بلند تر از هر زمان دیگر به صدا درآمده است. این وظیفه ای است که از مدت ها پیش باید در دستور کار نیروهای سیاسی پیشرو این جامعه قرار می گرفت، اما در میانه توهمات دوخردادی و حاکم شدن تفکرات پوسیده لیبرالی (به واسطه شکست شوروی و قدرت رسانه ای بین المللی بورژوازی) تاکنون کارهایی که برای پیشگیری از چنین موقعیتی باید صورت می گرفت، انجام نشده است.

اکنون در چنین فضایی باید آلترناتیو و راه برون رفتی از شرایط پیش رو مقابل روی مردم قرار داد. راهی نه بر روی کاغذ یا تنها قابل اجرا توسط فرقه ای از جان گذشته، بلکه آلترناتیوی اجتماعی- سیاسی که بتواند مردم واقعی و انسان های غیر ایدئولوژیک را قانع کند که برای در دست گرفتن سرنوشت شان کاری کنند.

اکنون زمانی است که چپ، باید راه نجات را به مردم نشان دهد، به عبارت دیگر عنصر دخالتگری در ادامه تز یازدهم مارکس درباره فویرباخ، ضرورت تعرض به واقعیت تیره و تار امروز را اجتناب ناپذیر نموده است. این دخالتگری چپ به صورت رادیکال و با پرچم آزادی و برابری تنها راه نجات جامعه و عموم انسانهایی است که ذره ذره ذوب می شوند و به فنا می روند.

امروز این حکم پرولتاریایی است که رهایی خود را در رهایی جامعه می بیند. پرولتاریا که امروز به صورت پراکنده و غیر متحد مبارزه می کند، اما به این ضرورت دست یافته است که دیگر دست از تفرقه بردارد و به وظایف پیش رویش چون طبقه ای که وظیفه نابودی نظم مستقر را دارد با جدیت و مسولیت بیشتری بنگرد.

این حکم اولاً در تقابل با خیانت هایی است که عده ای با نام چپ به صورت نظری و عملی انجام داده اند وجایگاه خود را در کنار راست ترین قطب های سیاسی جامعه همچون سلطنت طلبان و دوم خردادی ها تعیین نموده اند. دوماً در تقابل با پاسیفیسمی است که به نوعی بر کل کنشگران سیاسی و الیت نخبه جامعه حاکم است که در هپروتِ عالم اندیشانه ی محاسبه زمان برخورد اولین موشک به خانه اشان خوابشان برده است. سوماً این تز در راستای ایجاد پایگاه لازم در جهت برخورد با نیروهای فاشیست و دست راستی جامعه است
این دخالتگری مشخصاً اجتماعی است و انسان های معمولی را برای توانمند شدن برای شرکت در سرنوشتشان هدف گرفته است. این دخالتگری و رشد و پیشروی ضرورت های جنبشی و سیاسی خاصی را در پی دارد که به آنها بعد ها مفصل اشاره می کنیم
اما برای داشتن مقدمه ای جهت آغاز بحث هدف و خطوطی را از حرکت مزبور اشاره می کنیم تا روی این موارد بحث مفصل تری صورت گیرد:
هدف ایجاد هژمونی و رهبری مطالبات دموکراتیک و ضد استبدادی توسط قطب چپ و پرولتری جامعه می باشد.

تاکید بر تعهد به جنبش های اجتماعی آزادی خواهانه همچون زنان، دانشجویان، معلمان و…و حرکت ازپایین به بالا که در تقابل با هر گونه دخالت خارجی(چه اقتصادی و چه نظامی) و هر گونه لابی و مصلحت سنجی های قدرتمدارانه قرار می گیرد، از خطوط عمده شیوه حرکت می باشد. مبارزه با استبداد و نیروهای ارتجاعی، که صف طولانی از مطالبات و خواسته های دموکراتیک و حداقلی را در چهارچوب یک برنامه سوسیالیستی به جلو می راند. ایستادگی و مقاومت بدون تعارف با هر گونه دخالت خارجی، پروژه جنگ قومی و در کل هر سناریویی که جامعه را از هستی خود ساقط می کند.

این ها نکاتی است که حداقل برای شفاف شدن و شروع بحث در بین صفوف جنبش ضروری است. این بحث تنها آغازی است جهت تعیین مسیر حرکتی که هر چه سریعتر باید انتخاب نمود. بحث های عمده در مقاله های مندرج در این شماره مطرح گردیده که در پیشبرد بحث و آغاز سخنی که اندک اندک زمان عمل آن فرا می رسد موثر است. جمعبندی دروس انقلاب 57 و بحث رفیق شاهو درباره «ایران، صحنه جدال آلترناتیوها» به زایش این بحث که اکنون «چه باید کرد؟» کمک می کند.

این سرمقاله را با حضور مقاله های مندرج در این شماره و زمان لازم جهت دادن پاسخ پخته ای به این سوالات کوتاه می کنیم.

سرمقاله نشریه دانشجویی خاک

بازی پورتوریکو

    این یکی از بازی های مورد علاقه‌ی من و همسرم است. هر دو در آن مدعی هستیم، بر سر آن دعواها کرده‌ایم و هر کدام از ما برای پیروزی در این ب...