۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

شب از ستاره ها تنهاتر است


ژوئن 3, 2008
پیمان پیران

مدتها بود که قصد داشتیم از همه دوستان دور یا نزدیک، آشنایان و تمامی رفقایی که برای آزادی ما از زندان تلاش کردند، تشکر کنیم. اما برای خود من در تمام این مدت به دست گرفتن قلم، تنها یاد و خاطره بازجویی و شکنجه را در ذهنم متبادر می کرد و به علت عدم تمرکز بر سر اتفاقات پیش آمده در بازداشتگاه ٢٠٩ توانایی نوشتن نداشتم. چندی بود که جسمم پشت میله های زندان با مفاهیم انسانی، آرمانها، مبارزه و ضرورت تغییر جهانی که شالوده آن بر خون و رنج انسانها استوار است بیگانه شده بود، اما با تمام این احوال آنچه روان و ذهنم را از ناپاکی ها حفظ کرده بود، آمیختگی زندگی ام با همین مفاهیم بنیادین بود.
در آن روزهای سخت که  بدنم را سراسر درد فرا گرفته بود و بیماری پوستی و دستگاه گوارشی ام بعد از بارها بازداشت، دچار مشکل شده و دچار سر دردهای شدید غیر معمول ناشی از ضرب وشتم بودم، زمانی که ناله های رفیقم را با شوکر برقی از اتاق های بازجویی منتهی به سلول هایمان می شنیدم و در گوشه سلول کز می کردم و هم بند و هم زندانبان  و هم زندانی را سکوتی تلخ فرا می گرفت، در این زمان که دقایق زندگی امان و جانمان را به سرقت می بردند، از همان اتاق های بازجویی می دیدم و می شنیدم که چگونه  انسانها در یک صف، خواستار آزادی و برابری و دنیای بدون شکنجه قرار می گیرند و در طرف دیگر چگونه از حراست کارخانجات تا حراست دانشگاه، تا مامورین وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی و شرکتهایی که تنها برای سود سرمایه و تامین سایر وسایل شکنجه جمعی متشکل شده اند، در طرف دیگر جبهه ایستاده اند.
در پیشاپیش صف مبارزه علیه شکنجه و رنج و استثمار انسانها، کارگران و زحمتکشان بسیاری از نقاط مختلف جهان قد علم کردند. همچون کارگران ایران خودرو و عسلویه، همچون کارگران انگلیس و آمریکای لاتین، اتحادیه معلمان، زنان و دانشجویان و دیگر نیروهایی که این صف عظیم اعتراضی را تشکیل دادند.
از دانشجویان متحصن اصفهان تا دانشجویان دربند مازندران، از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب تهران، دانشجویان سنندج و کامیاران، از دانشجویان ایران گرفته تا اتحادیه دانشجویان منچستر.
در پنهانی ترین اعماق وجودم در حالیکه حتی به دلیل اعلام حمایتهای صورت گرفته تحت فشار بودم و بخاطر آن ناسزا می شنیدم و مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم، اما بیش از پیش احساس خوشحالی و آزادی می کردم و یقین داشتم که غیر از این دنیای سرد و غیر انسانی، دنیای انسانهایی که فراتر از مرزهای مکانی، نژادی و عقیدتی، ارزشهای انسانی و آرمانی را پیوند می دهد، دنیایی به دور از خشونت به دور از استبداد سرمایه. دنیایی گرم و انسانی.
امروز که از زندان آزاد شده ام و لیست بلند حمایتها، بیانیه ها و تلاش های مادی و معنوی ای که در جهت آزادی من و دیگر رفقایم را مشاهده کردم، بیشتر از هر وقتی به تعهدم نسبت به ضرورت بوجود آوردن دنیایی که در آن همه و آزاد و برابر باشند، پی بردم. بیش از پیش اطمینان پیدا کردم که ما هم از گوشت و پوست کارگران عسولیه و ایران خودرو هستیم، اینکه چگونه کارگر، دانشجو و نویسنده و هر انسان آزادیخواه وبرابری طلب در دنیای امروز سرنوشتی واحد دارند و چگونه زندگی  تک تک این افراد همچون یک مای مشترک در گرو به هم پیوستگی و مبارزه دوشادوش آنهاست. همه ما در یک سنگر هستیم و دشمن واحدی داریم. دیگر بیشتر از هر وقتی می دانم شکنجه در زندان وزارت اطلاعات ایران، زندان ابوقریب عراق و گوانتانامو یک معنا دارد. بوی گوشت سوخته در زندان اطلاعات ایران و داخائو و آشویتس یکی است.
اما من امروز با توجه به شناختی که از پنج بار بازداشت خود، در رابطه با دستگاه پلیس ایران پیدا کرده ام،اعلام می کنم که به طور واضح، ارتجاع متزلزل تر از گذشته به حیات خود ادامه می دهد و جریان مخالف آن در ایران بیان سیاسی موثری پیدا کرده است، بطوریکه با مخاطب قرار دادن جامعه، افق آزادی و برابری را خارج از ابزار های بکار گرفته شده نظام استبدادی سرمایه پر رنگ تر از گذشته مطرح کرده است.
در پایان این نوشته کوتاه  از همین جا از دانشجویان آلمان تا معترضین به جنگ در اتحادیه دانشجویان کمونیست انگلیس و همگی انسانهای شریفی که در قالب کانون ها و فعالین حقوق بشر و خبر نگاران متعهد در پیوند جهانی این مبارزه نقش بسزایی داشتند، سپاسگزاری می کنم و امیدوارم تلاش موثر آنها در مقابله با استبداد و زندان و شکنجه به زودی زود متحقق گردد.

زنده باد آزادی و برابری.

بازی پورتوریکو

    این یکی از بازی های مورد علاقه‌ی من و همسرم است. هر دو در آن مدعی هستیم، بر سر آن دعواها کرده‌ایم و هر کدام از ما برای پیروزی در این ب...